رسید طلا ها را نمی گیری؟




" آخرین پنج شنبه سال و عرض ارادت به پیشگاه شهدا "
" یادی از همه گذشتگان ، آسید جواد ذاکر عزیزم و مهدی جان "
نگاهم یاد باران کرده امشب / مرا سر در گریبان کرده امشب
غم و فریاد من از این و آن نیست / دلم یاد شهیدان کرده امشب

اینجا کسی دیگر از شهیدان نمی گوید ، از آنان که تلاطمی هستند در این دنیای سرد و سکوت...
ما بعد از شما هیچ نکردیم ، چفیه هایتان را به دست فـراموشی سپـردیم و وصیت نامه هـایتان را
نخوانده رها کردیم ، پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است...
کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود و دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله شاعرانه
ترین احساسش را بسراید و بگوید چرا آلاله آنقدر سرخ است ...
چرا کسی نپرسید مزار باکری کجاست ؟؟؟
چرا وقتی گفتیم: یک گردان که همگی سربند یا حسین (ع) بسته بودند ، شهید شدند کسی تعجب
نکرد ، چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد ، شانه ای نلرزید ...
چرا نمی دانیم شیمایی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است و چطورمی شود یک عمر با
درد زیست ، نمی دانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!!
ای شهيدان ما بعد از شما هیچ نکردیم، آن ندای یاحسین (ع) که ما را به کربلا نزدیک و نزدیکتر
می کرد ، دیگر بگوش نمیرسد.
یادتان هست که گفتید ،سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم.
ما امانت دار خوبی نبودیم و خونتان را فرش راه رهگذاران کردیم ...
یادتان هست هنگامی که گفتید : رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگویید که بر یـاران خمینی
چه گذشت ؟؟؟ آری بسیجیـان و شهیدان زنده امروز ما میدانم که از آن روزی که تمـام شهیدان
را بدرقه کردید و برگشتید دلهایتان را در سنگرها جا گذاشتید ...
میدانم که هنوز هم دلهایتان هوای خاکریزهای جنوب را می کند و میدانم که دیگر کسی از بسیج
نمی گوید ، ولی بدانید که تا شما هستید ما می توانیم از همت بشنویم ...
و از خاطرات حسین خرازی لذت ببریم ...
تا شما هستید میدانم که رهبر تنها نیست ...
و تا شما هستید تنها عشق تنها میاندار این عرصه است ...
ما ماندیم تا امروز از آنان بگوییم و فریاد برآوریم « ما از این گردنه آسان نگذشتیم ای قوم »
ما ماندیم که نه یک هفته بلکه سالهای سال از آنان بگوییم ، چرا که خون آنان است که می تپد...
و یادمان نرود که اگر امروز در آسایش زندگی می کنیم مدیون آنانیم .
مدیون حماسه هایی که آنان آفریدند ، یادمان نرود که ما هنوز باید جواب بدهیم که :
" بعد از شهدا ما چه کردیم ، بعد از شهدا ما چه کردیم "

تقدیم به همه مادران شهدا علی الخصوص مادر بزرگ عـزیـزم که الان
در کنارمون نیست و تقدیم به مادر سیمرغ ...
مادری که تا همیشه نگاهش به آسمان بود و پی سیمرغهایی میگشت که با علیاکبرش پرواز
میکردند، مادری که با نان کارگری و کشاورزی علیاکبر را تربیت کرد و علیاکبر شد فرمانده
خلبانان هوانیروز در زمان جنگ و بعد هم او را به عنوان نامدارترین خلبان جهان یافتیم.
این مادر مثل تمام مادرای شهدا، مهمان را با خوشرویی در کنار قاب عکس فرزندش مینشاند،
اما هزاران بار حیف که کمتر مهمانش شدیم تا بگوییم ، همه آرامشمان را مدیون شما هستیم،
این شمـا بودید که با رفتن جگرگوشههایتان صبـوری کـردید تا غم بر دلهایمان ننشیند، این
شما بودید که با هزار و یک امید و آرزو بچههـایتان را راهی کردید، تا آرزوهــایمان بر دلمان
نماند، قدرتان را میدانیم، به بچهیتان بگویید ما را هم شفاعت کنند و به خانم حضرت زهرا(س)
سلام ما را برسانید اما حیف باز هم ما در این روزگار بازنده بودیم،چون نتوانستیم این حرفها
رادر کنار قاب عکس علیاکبرتان زمزمه کنیم
ای مادر! میدانیم که هر روز با آب دادن به گلهای خانهات، برای علیاکبرت شعرهایی را زیر لب زمزمه میکردی، میدانیم که هر روز صبح برای دیدن قاب عکس علیاکبرت، خورشید را به جمال خود روشن میکردی، علیاکبری که بازی دراز در عشق بازی او کم آورد