گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید  گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید  گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز  گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید  گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم  گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید  گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد  گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید  گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد  گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید  گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت  گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید  گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد  گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید  گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد  گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید

زلال وحی

چند نمونه از ابیات حافظ که از آیات قرآن الهام گرفته شده

3 «نشاط عیش و جوانی چو گل غنیمت دان

که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ»

اشاره به آیه: «وَ ما عَلَی الرَّسُولِ اِلّا الْبَلاغُ الْمُبینُ...؛ و بر پیامبر [خدا] جز ابلاغ آشکار [وظیفه ای] نیست.» (عنکبوت: 18)

3 «نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست

سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش»

اشاره به آیات: «حَتّی اِذا اَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلُ قالَتْ نَمْلَةٌ...؛ تا آن گاه به وادی مورچگان رسیدند، مورچه ای [به زبان خودش] گفت: ...» و «فَتَبَسَّمُ ضاحِکاً مِن قَوْلِها...؛ [سلیمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و ...». (نمل: 18 و 19)

3 «ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد

وقت آن است که بدرود کنی زندان را»

اشاره به آیه: «وَ قالَ اَلْمَلِکُ ائْتُونی بِهِ اَسْتَخْلِصْهُ...؛ و پادشاه گفت: او را نزد من آرید تا وی را خلاص کنم». (یوسف: 54)

یک جرعه آفتاب

شعر حافظ و احادیث

«گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی / او سلیمان زمان ست که خاتم با اوست»

اشاره به روایتی از امام صادق(ع): «عصای موسی و انگشتر سلیمان در دست او [امام زمان] خواهد بود».[1]

«تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار

که در برابر چشمی و غایب از نظری»

اشاره به روایتی از امام علی(ع): «هنگامی که امام غایب، از دیده ها پنهان شود و مردم از غیبت او از حد شرع بیرون روند، توده مردم خیال می کنند که حجت خدا از بین رفته و امامت باطل شده است. سوگند به خدای علی در چنین روزی «حجت خدا در میان آنهاست، در کوچه و بازار آنها گام برمی دارد و بر خانه های آنها وارد می شود...».[2]

«در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه ای برون آی ای کوکبِ هدایت»

اشاره به روایت امام زین العابدین: «فتنه هایی چون امواج تاریک شب بر آنها هجوم می آورد که کسی از آنها رهایی نمی یابد، بجز افرادی که خداوند از آنها پیمان گرفته است، آنها شعله های هدایت و سرچشمه های دانش و فضیلت هستند، که خداوند آنها را از هر فتنه تاریک نجات می دهد.[3]

 

اشاره

حافظ عارف

مهیا زاهدین لباف

شناخت حافظ هنگامی میسر است که با فرهنگ حافظ آشنا باشیم و برای این آشنایی، نخست باید عرفان او را درک کنیم. برای شناخت حافظ دو راه بیشتر نداریم؛ یا اینکه تاریخِ حافظ را مطالعه کنیم، یعنی اینکه ببینیم تاریخْ، حافظ را چگونه معرفی می کند و مردم زمانش و شاعران و ادیبان معاصرش درباره او چه می گفتند و یا اینکه سراغ دیوانش برویم و در لابه لای غزلیاتش سرک بکشیم.

 

مرحوم دکتر معین نقل می کند: «هرگاه در مجلس درس شریف علامه گرگانی شعر خوانده می شد، می گفت: به عوض این تُرهات به فلسفه و حکمت بپردازید؛ اما چون شمس الدین محمد می رسید، از وی می پرسید: بر شما چه الهام شده؟ غزل خود را بخوانید. شاگردان علامه به وی اعتراض می کردند: این چه رازی است که ما را از سرودن شعر منع می کنید ولی به شنیدن شعر حافظ رغبت دارید؟ استاد در پاسخ می گفتند: شعر حافظ، همه الهامات و حدیث قدسی و لطایف حکمی و نکات قرآنی است». ملقب ساختن شمس الدین محمد با عنوان «لسان الغیب» نیز نشانه دیگری از تاریخ گذشته حافظ و تأییدی بر عرفانی بودن غزلیاتش است.

 

بررسی آثار حافظ در قالب غزلیات به خوبی نمایان گر روحیات و خلقیات ایشان است. غزلیات لسان الغیب، به گونه ای با قرآن و مفاهیم آن پیوند خورده که گاه برای درک ابیات، نیاز است سراغ تفاسیر قرآنی برویم و در آنان تأمل کنیم. وسعت معانی و مفاهیم در دیوان حافظ، علاقمندانش را با اقیانوسی از زیبایی ها مواجه می کند. خواجه چنان از خاک تا افلاک را به تصویر می کشد و چنان با سوز و گداز به سوی محبوب (ذات حق تعالی) می شتابد که کمتر کسی به خود اجازه می دهد به عرفانش شک کند و او را عارف نخواند. نظری عمیق بر ابیات این معجزه ساز پارسی گو خود مُهر تأییدی است محکم بر این مدعا.

گفتار مجری

شمس الدین محمد حافظ شیرازی، شاعری است که از گذشته های دور، اشعارش گوش دوست دارانش را نوازش می داد و دل ها را آرامش می بخشید. در میان شاعران پارسی گوی، خواجه، از معدود کسانی است که مورد توجه خاص و عام قرار دارد. برای چشیدن شیرینی دیوان او، نیازی نیست که حتماً استاد ادبیات باشید یا حافظ شناس؛ برای درک ابیاتش لزومی نیست به دایرة المعارف ها و لغت نامه ها سرک بکشید، حتماً پدربزرگ ها و مادربزرگ ها را به خاطر دارید که اشعار حافظ را از حفظ می خواندند؛ با اینکه تحصیلات بسیار کمی داشتند و یا گاه بی سواد بودند.

به راستی راز جاودانگی حافظ در کجاست؟ چه چیزی در اشعارش وجود دارد که این گونه می تپد و هر قلب تپنده ای را به سوی خود جذب می کند؟ چه رمز و رازی در دیوان حافظ است که آن را به ده ها زبان ترجمه کرده اند و ادب دوستان سراسر جهان، طالب اشعار اویند؟ حافظ چه دارد که «گوته» آلمانی حتی این گونه شیفته او می شود و به خود می بالد که لقب «مریدی» حافظ را یدک بکشد.

بسیاری از اندیشمندان و بزرگان ادب، سالیان سال به دنبال راز جاودانگی اشعار حافظ، پژوهش کردند و پایان کار، پاسخ را در میان ابیات خواجه یافتند، حافظ خود با دست و دل بازی تمام، راز ماندگاری اش را فاش می کند و بارها و بارها آن را به رخ ادب پردازان می کشد.

«ز حافظان جهان کسی چو بنده جمع نکرد

لطایف حکمی با نکات قرآنی»

نگاه حافظ به قرآن و موضوعات قرآنی در اشعارش، نشانه عمق تأثیر آیات الهی بر افکار و روانش است. حافظ عشق را با عرفآن چنان پیوند می دهد که کمتر کسی جرئت می کند بگوید عشق او صرفاً یک عشق زمینی بوده است.

هیچ کس چون حافظ، به درک هنرمندانه از آیات قرآنی نرسید و هیچ کس چون حافظ نتوانست، شب زنده داری ها و چله نشینی ها و خلوت های طولانی و سوزو گدازهایش را با آیات الهی پیوند دهد و اثری خلق کند که این گونه صیاد قلب ها باشد.

بسیاری از استادان مسلّم ادبیات و حافظ شناسان معترفند که قرآن و حدیث، دو مرجع و منبع بزرگ فکری برای حافظ بوده و در تمام مدت سرودن اشعار، ذهن خواجه را به خود مشغول می داشته؛ همین است رمز جاودانگی شعر حافظ در جهان.

«ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ

به قرآنی که اندر سینه داری»

چراغ راه

مقام معظم رهبری

«همه قشرها از عرفای مجذوب جلوه های الهی تا ادیبان و شاعران خوش ذوق، تا مردم معمولی، هرکدام در حافظ سخن دل خود را یافته و به زبان او شرح وصف خود را سروده اند؛ شاعری که لفظ و معنا و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده است و در هر مقوله ای زبده ترین و موجزترین و شیرین ترین گفتار را دارد».[4]

گوته

«ای حافظ سخن تو همچون ابدیت بزرگ است. زیرا آن را آغاز و انجامی نیست، کلام تو همچون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و میان ِ نیمه غزل ِ تو با مطلع و مقطعش فرق نمی توان گذاشت، زیرا همه آن در حد کمال است».[5]

زلال قلم

«الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها»

اینک، سفره ای وسیع، پیش چشمانت گسترده است. کافی است بیتی از غزل های حافظ را بخوانی تا سرگشته و حیران، بی اختیار، همچون تشنه ای که جرعه ای از آب دریا را به بهانه رفع عطش می نوشد، لحظه به لحظه واله تر و تشنه تر گردی. دست طلب به سوی هیچ ادیبی دراز نکن که حافظ خود قدم به قدم، تو را تا درگاه عرفان پیش می برد و دست و دلبازانه به مقصد می رساند؛ اگر بدانی که به دنبال چه هستی.

او خود می دانست اقیانوسی از مفاهیم و واژه ها را چنان کنار هم قرار داده که هر کسی به اندازه فهم و درک خود، از آن جرعه ای می نوشد.

همان طور که دیوانش را ورق می زنیم، عطر بهشت از آن به مشام می رسد. خواندنی و به یاد ماندنی است توکل حافظ:

«حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز

حاجت آن به که برِ قاضی حاجات بریم»

نماز عاشقانه و سجده های عارفانه حافظ، بی مثال است؛ او که بارها و بارها، سحرگاه را بهترین زمان برای دعا و نیایش خوانده؛ او که همیشه و همه جا سر بر آستان اَحَد فرومی آورد؛ او که بیت بیت اشعارش، عرفان خاص خود را به همراه دارد؛ او که همیشه راضی است به رضای خدا و می خواهد آنچه را که خدا برایش رقم زده است.

«کار خود گر به کرم باز گذاری حافظ

ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی»

حافظ، کسی است که می توان با اشعارش، لذت عاشق شدن را چشید. حافظ، چون راهنمایی مهربان، دستان لرزان خواننده را می گیرد و قدم به قدم پیش می برد تا دنیای وسیعی از دانسته ها و اعتقادات را جلوی چشمانش به نمایش گذارد. حافظ، کسی است که پس از اتمام دیوانش (اگر مفاهیم را درست درک کرده باشیم) در ابتدای جاده منتهی به نور حق تعالی قرار گرفته ایم. او شاعری است که آرزوی تمام دوست دارانش درآمیختن با اشعار بی مثالش است.

شعر

خداحافظ

«به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ

به جان کندن وداعت می کنم حافظ، خداحافظ»

ثناخوان توام تا زنده ام اما یقین دارم

که حقِ چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ

من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم

نماز عشق را هم بر تو کردم اقتدا حافظ

تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین؛ اما

به ِانعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ

به روی سنگ قبر تو نهادم سینه ای سنگین

دو دل با هم سخن گفتند بی صوت و صدا حافظ

در اینجا جامه شوقی قبا کردن نه درویشی است

تهی کن خرقه از تن چون که جان باید فدا حافظ

تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری

نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ

محمدحسین شهریار، گزیده غزلیات

نکته ها

در میان غزلیات حافظ شیرازی ابیاتی به چشم می خورد که تداعی کننده ضرب المثل های ادب پارسی است:

«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا»

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایان بنوازد آشنا را»

«تو پنداری که بدگو رفت و جان برد

حسابش با کرام الکاتبین است»

«هر گه که دل به عشقی دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»

«هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست»

«گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان

بلا بگردد و کام هزار ساله برآید»

«طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر

کاین طفل، یک شبه ره یکساله می رود»

«به صفای دل رندان صبوحی زدگان

بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند»

آورده اند که...

شب چهلم

حافظ در یادگیری علوم و سرودن اشعار دچار مشکل بود، لذا نذر نمود که به مدت چهل شب به عبادت بپردازد تا حاجت روا گردد، آنگاه با خلوص چهل شبانه روز به ریاضت و عبادت پرداخت. در شب چهلم بر اثر خستگی فراوان به حالت نیمه هوشیار فرو رفت. او امیرالمؤمنین را در هیبت سقایی دید که جام آبی را به او تعارف می کند، حافظ از آن آب جرعه ای می نوشد و سپس می بیند که کلمات زیبای قرآنی در برابر چشمانش رژه می روند و آن آب جرعه ای از دریای علم و دانش و ادب بوده است. حافظ در ابیاتش اشاره ی صریحی به این داستان دارد و می گوید:[6]

«دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند»

ابیات قرآنی

حافظ در اشعارش، داستان های زیادی را به ویژه از قرآن نقل می کند؛ آن هم در ابیاتی بسیار کوتاه. یعنی گاه حتی با یک بیت، اشاره مستقیم دارد به داستانی قرآنی؛ به نمونه های زیر دقت کنید:

«یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور»؛ یا «عزیز مصر به رغم برادران غیور / ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید» که اشاره مستقیم به داستان حضرت یوسف دارد.

3 «ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند

چون تو را نوح است کشتیبان ز توفان غم مخور»

که اشاره به داستان حضرت نوح دارد.

کتابستان

1. غنی، قاسم، دیوان حافظ (برگرفته از نسخه مرحوم قزوینی)، نشر محمد، چاپ شانزدهم.

2. جمالزاده، سید محمد علی و دهباشی، علی، آشنایی با حافظ، نشر سخن، 1384.

3. حکیمی، محمدرضا، خورشید مغرب، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1360.

4. مجتبایی، فتح الله، شرح شکن زلف، نشر سخن، 1385.

5. مطهری، مرتضی، تماشاگه راز، قم، صدرا، چاپ اول، 1359.

[1]. منتخب الاثر، ص 221.

[2]. بشاره الاسلام، ص 37.

[3]. غیبت نعمانی، ص 84.

[4]. خبرگزاری جمهوری، شیراز، سفر داخلی، رهبر انقلاب، 9/2/1387.

[5]. نک: htt://www.oetry.ir/archires/

[6]. htt://adelch.arsiblog.co/537252.ht.